2 تیرماه:یه روز وشب بد دیگه
تازه دو روز پیش بود که خواستم یه فصل نو رو شروع کنم و دگ حرفی از گذشته نزنم اما قبول کنین که سخته و نمیشه به این زودی همه چیز رو فراموش کرد ...و غصه خودش میاد میشینه توی دلم و تابا هزار جور بهونه گیری و گریه و زاری بیرونش نکنم دلم آروم نمیگیره... اما من باز سعی خودم رو میکنم... دیروز بعد از کلی بدو بدو کردن و استرس تولد خواهر زاده هام پارسا و نساء برگزارشد... ...
نویسنده :
مامان مینا
14:9