گزارش یک ماهه مادر برای دختر
عزیزکم ببخشید که اینقدر دیر اومدم برات بنویسم. خیلی مامان تنبلی شدم میدونم. نمیفهمم روزها چطوری سپری میشن اما از طرفی هم وقتی روزها رو میشمارم که لحظه در آغوش کشیدنت رو تصور کنم احساس میکنم هرروز اندازه یک سال برام طولانی میشه و نمیگذره ... شکر خدا حالمون خوبه و توی سلامتی کامل هستیم و مدام توسط دکترها و بهداشت و گاهی هم بیمارستان چکاپ میشیم و دیداری تازه میکنیم البته از نوع شنیداری... توی این مدت که نبودم بارها و بارها تنبلی کردی و تکون نخوردی و بند دل مامان رو پاره کردی و تا پای مرگ رفتم و برگشتم وقتی توی بیمارستان صدای قلبت رو شنیدم...دگ تقریبا همه شیفت های درمانگاه مامایی بیمارستان رو میشناسم اونا هم مثل همیش...
نویسنده :
مامان مینا
14:33