دل سپردنمون به هم دل سپردنمون به هم ، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 13 روز سن داره
گل امید زندگيمون گل امید زندگيمون ، تا این لحظه: 9 سال و 30 روز سن داره

دو فرشته کوچولو

۱۱آذرماه: ماه ششم انتظار

1393/9/11 14:52
نویسنده : مامان مینا
391 بازدید
اشتراک گذاری

فرشته کوچولوی من امروز دقیقا شش ماه و سه روز هست که همراه سفر نه ماهه ام شدی که در نهایت منو برسونی به دنیایی که توش مادر خطاب میشم و بهترین حس دنیا رو درک میکنم...

همیشه وقتی دارم از احساسم بهت حرف میزنم یاد خاله های منتظری میفتم که چقدر آرزو دارند این روزها رو تجربه کنند.عزیز دل مامان از خدا بخواه برای همه خاله های منتظر هم یه فرشته مثل خودت بفرسته و شادشون کنه. 

داریم هفته ۲۲روز پشت سر میگذاریم یعنی هفته ۲۱نحس رو با دنیایی از ترس و دلهره سپری کردیم و با خواست خدا اتفاقی نیفتاد برامون... 

حدود ده روزی هست که حرکاتت خیلی منظم شده و هرروز و هرساعت احساست میکنم و دیگه هیچ نگرانی ندارم از بابت سلامتی ات توی دلم و روزها تقریبا زود سپری میشن. 

هرروز صبح که صبحانه میخورم حرکاتت شروع میشه تا عصر که یکم کمتر میشه و باز تا شام  میخورم و دراز میکشم بیشتر میشه و هربار که تکون میخوری اینقدر قربون صدقه ات میرم بی اختیار که بابایی حسودیش میشه و میگه حالا که دخملی تورو بیشتر دوست داره و من هربار دستم رو میذارم روی دلت که بفهمم تکون هاش رو آروم میشه،پس توهم حق نداری با صدای بلند ذوق کنی اما مگه دست خودم هست؟؟!!!

خلاصه اینکه خیلی روزهای شیرینی رو داریم تجربه میکنیم. چند روز پیش با مامانیم رفتیم مغازه سر کوچه که براش لباس بگیریم باز من عجول چندتا لباس دیدم و زودی برات خریدمشون که مامانی حساب کرد برای سیسمونی ات.خیلی ناز و کوچمولو هستن و هرروز که میریم اتاق نمیشه کمد رو باز نکنیم و نگاهشون نکنیم.بازم مبارکت باشه گلم... 

به امید خدا به زودی وسیله های دیگر هم میگیرم و توی یه پست جدا به عنوان پست سیسمونی میذارم برات.

پریروز هم اولین روز شش ماهگی مامان نذری داشت که هرسال ختم روضه اش انجام میداد اما امسال بخاطر استراحت بودن من روضه نگرفت و بجاش نذری رو پخش کرد و قرار شد انشاءالله ماه رمضان سال بعد روضه رو بگیریم... خدا خودش قبول کنه و مراقبت باشه... 

یکشنبه همه جمع بودن خونه مامانیم اینا و عمه هم اومده بود و ازم شاکی بود که چرا نازگلش رو خوب بزرگ نکردم و شکمم کوچیک مونده.

مامانی بزرگ شو عزیزم که عمه ها منو دعوا نکنن...

وقتی لباسات رو آوردم توی جمع همه کلی قربون صدقه ات رفتن و خوشحال شدن... 

وااای که بیای و بپوشی لباسات رو چه دلبری میکنی پیش بقیه جیگر گوشه مامان... 

این ماه که بگذره دگ شروع میکنیم به خرید سیسمونی و آماده استقبال از یه فرشته دوست داشتنی میشیم. 

به امید اون روز.... 

بوووس 

 

پسندها (3)

نظرات (1)

مامان نی نی
12 آذر 93 13:08
مینای عزیز سلام .. از این که گل دخترت مهمون وجودت شده خیلی خوشحال شدم .. ان شالله به زودی بغلش کنی و عطر تنش و استشمام کنی ... برای من و دخترمم دعا کن که زودی دنیا بیاد و من و از چشم انتظاری دراره