دل سپردنمون به هم دل سپردنمون به هم ، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 27 روز سن داره
گل امید زندگيمون گل امید زندگيمون ، تا این لحظه: 9 سال و 1 ماه و 13 روز سن داره

دو فرشته کوچولو

کاش رویایی بیش نبود...

1393/6/5 11:56
نویسنده : مامان مینا
588 بازدید
اشتراک گذاری

دلبرکای مامان میدونم که میدونین من هرلحظه و همهء جا بیادتون هستم و رسیدن ماه شهریور و نزدیک شدن به 26شهریور چقدربرام زجرآور هست...

میدونم میدونین که تنهایی و سختی گذشتن این سه ماه مامان رواز پا درآورد... 

ازوقتی رفتین حتی دیگه توی خواب هم نمیدیدمتون و همش غصه میخوردم،اما دیشب بااینکه بهتون فکرهم نکرده بودم اومدین به خابم...

واای که وقتی بیدار شدم چقدر گریه کردم و چقدر قربون صدقتون رفتم و آرزو کردم که  کاش خواب نبودم... 

خواب میدیدم توی بیمارستان هستم و شما دارین بدنیا میاین... 

خیلی لحظه ی شیرین و باشکوهی بود، خیلی خوشحال بودم و همش انتظار میکشیدم بغلتون کنم که دیدم اوردنتون گذاشتنتون توی بغلم...

دوتا  دختر ناز خوشگل تپلی...

اصلا باورم نمیشد،اینقدر بوستون میکردم و میچسبوندمتون به سینه ام که واقعا توصیف حسش از عهده بیانم خارج هست ...

یه لحظه باخودم گفتم یعنی به این زودی فروردین شد و زایمان کردم؟؟ ؟

بعدش یادم افتاد که نههههههههه، الان شهریوره و دخترام هستن که سلامت برگشتن بغلم...

توی گیرودار کارای بیمارستان و جمع کردن وسایلتون بودم که ازخواب پریدم و وقتی دیدم همش یه رویای دست نیافتنی بوده توی خلوت و سکوت شب بی صدا گریه کردم و دلم رو آروم کردم اما همه امیدم به تعبیری بودکه خودم کردم از خوابم و اونم اینکه دخملی نازم روخدا برام دوباره فرستاده و من مطمئنم فروردین فرشته ای که میاد پیشم فرشته سفرکرده خودم خواهد بود که برای مدت کوتاهی دلش تنگ شد و برگشت پیش خدا،اما حالا دوباره دلش برای  مامانی غصه دارش تنگ شده و میخواد برگرده بغلش... 

عزیزم خواهش میکنم این بار پیشم بمون و نذار مامانی دوباره داغ روی دلش بمونه و حسرت بخوره...

خیلی خوشحال شدم ازاینکه دیدمتون قربونتون برم که همه ی زندگیم هستین جگرگوشه های من.

فردا قراره برم سونوگرافی و به امید خدا شاهد تپیدن قلب یکی از فرشته هام باشم.مامانی عزیزم خواهش میکنم خودت روبهم نشون بده و آرامش رو برام هدیه بیار با اومدنت و با تپش قلبت قلبم رو ازبی قراری ها نجات بده...

بوووس بوووس 

پسندها (1)

نظرات (3)

مامان مهدی کوچولو
8 شهریور 93 12:47
مینا جون زودتر بیا بگو سونوگرافی چیشد منتظر خبر خوب هستیم
مامان مهدی کوچولو
8 شهریور 93 15:07
وای عزیزم خیلی خوشحالم برات خدارو صدهزاربار شکر انشااله که همه چب به خیر بگذره ممنونم که اومدی بهم خبر دادی
َشقایق افشار
9 شهریور 93 8:32
عزیزم غصه نخور فرشته هات دوباره میاین اما این بار دونه دونه. اما میدونی خاله منتظره ببینه که سن شمار بزاری و هرروز شاهد زیادشدن سن فرشته ات باشه.امیدوارم اینکاررو زودتر کنی و حالا همه توجهت رو به فرشته ی آسمونیت بدی تا خوب رشد کنه و به سلامت دنیا بیاد.تاماه حمل کم مونده عزیزم نگران نباش.