۵مهرماه: سونوگرافی ان تی
تنها بهونه برای زنده بودنم ببخشید با پنج روز تاخیر مینویسم این پست رو.
امیدوارم توی دلم خوب و سلامت باشی. شنبه که دیدمت حالت شکرخدا خوب بود و کلی برای مامانی دست و پا تکون میدادی و سرت رو تکون میدادی و دکتر هم یکم اذیتت میکرد و به شکمم فشار میاورد و بیشتر تکون میخوردی...
تازه مامان تونست مماغ کوشمولوی نازت رو ببینه... ایییی جااااااانممم یادم افتاد باز.. .
خداروشکر همه چیزت خوب بود و مامان از نگرانی در اومد و دکترم هم راضی بود از نتیجه و قرار شد ۲۳مهر هم آزمایشات لازم رو انجام بدم و هفته بعدش خدا بخواد بریم برای عمل...
نفسم تا اون موقع مواظب خودت باش و از خدا بخواه دل مامان رو باز نسوزونه و هوای همه منتظرا و منم داشته باشه.
قربونت برم زندگیم خیلی دوست دارم و دیگه حسابی وابسته ات شدم. بووووووس
تازه احساس میکنم چند روزی هست یه چیزهایی از حرکاتت احساس میکنم اما بعد به خودم میگم توهم زدم اما من این حس رو خوب میشناسم و مدت زیادی نیست که از تجربه اش میگذره و خوب یادم هست چجوری بود.
فدای وجودت بشم من دو سه هفته دگ به وضوح میفهمم حرکاتت رو و ازاون به بعد هست که کلی داستان داریم مامانی و بالایی...
فرشته ام بازم به خدا میسپارمت خدایی که میدونم بهترین نگهدارنده و پاسبان هست برات.
بووووووس